تفاوت جنس این چالشها، گزارهای است که دکتر محمدرضا قائمینیک، عضو هیئتعلمی گروه علوماجتماعی دانشگاه علوم اسلامی رضوی به تشریح آن میپردازد و اعتقاد دارد تعیین تکلیف ما با بسیاری از مفاهیمی که در سنت ما نبوده است از جمله ترقی، توسعه، جمهوریت و... دشوارترین منازعهای است که باید در گام دوم انقلاب برای تمدنسازی به آن فائق آمد. آنچه در ادامه میخوانید بیان خط سیر این چالشها تا دوران معاصر از زبان دکتر قائمی نیک است.
چالش دوران غیبت؛ حق و باطل
در دوره آلبویه، چالشی برای تفکر شیعه بهوجود میآید که غیبت حضرت حجت(عج) است.
در کنار این چالش از زمان هارون و مأمون، چالش تمدنی دیگری هم برای اسلام به لحاظ فکری و معرفتی در حال شکلگیری بود مبنی بر مواجهه جهان اسلام با افکار غیراسلامی تمدنهای دیگر. ما در این دوره، هم حضور امام را از دست میدهیم و هم از طرفی جهانبینی دیگری از سایر نقاط جهان از جمله یونان به ما میرسد که به نحو غیراسلامی در حال توضیح اجزای عالم است. این مسئله چالشی برای ما ایجاد میکند که به یک معنا «چالش حق و باطل» در منازعه تمدنی است؛ چالشی که منجر به این ابهام در اذهان میشود که آیا یونانی راست میگوید یا تفکر اسلامی یا تفکر شیعی!؟
حمله مغولها؛ دومین چالش تمدنی
پس از انقراض حکومت آلبویه و بر سر کار آمدن حکومتهای اهل سنت، در قرن هفتم حمله مغولها را داریم. با حمله مغول دچار یک چالش تمدنی دیگری میشویم. جز در دوره اولیه آلبویه که آموزههای یونانی در فرهنگ اسلامی ظهور میکنند، در مدارس علمی، مسائل آموزشی و در فرهنگمان، کتابهای اسلامی شده حکما و متکلمان و فقها را میخوانیم و دیگر کتابهای دسته اول یونانی در معرض عموم نیست. یعنی به جای آثار یونانی، کتاب ابنسینا را میتوانیم بخوانیم و به جای طب جالینوس، کتاب قانون را داریم. با تلاشی که این متفکران انجام میدهند، آن ماجرا سروسامان پیدا میکند و منازعه تمدنی حق و باطل یا جهان اسلامی و جهان غیراسلامی ترمیم میشود. این وضعیت وجود دارد تا حمله مغول که این منازعه دوباره پیش میآید، اما مغولها باوجود تخریب و ویرانگری فیزیکی شدیدی که داشتند، امکان تخریب فرهنگی زیادی ندارند. با تدبیری که امثال خواجه نصیر میاندیشند این منازعه تمدنی سر و سامان پیدا میکند. مثلاً خواجه نصیر وقتی شرح اشارات را مینویسد در واقع دارد یک کتاب مهم تمدن اسلامی گذشته را به آینده منتقل و در تمدن اسلامی آینده بازخوانی و به نسل بعد منتقل میکند. در ادامه مغولها هم جذب تفکر شیعه میشوند. چالش تمدنی بعدی ما هم اینچنین رتق و فتق میشود.
چالش سوم؛ چالش میان عثمانی و صفوی
دوران صفویه با تمهیدات امثال خواجه نصیر، با یک میراث قوی مواجه و حکمت، کلام، فقه، فلسفه و نواقص دورههای گذشته که در کار ابنسینا و فارابی وجود داشته، تکمیل میشود. چنان که ما در دوره صفویه چالش تمدنی اسلام و کفر نداریم، بلکه چالش، عمدتاً میان عثمانی و صفوی است. یعنی نه چالش جهان یونان، جهان کفر یا غیراسلامی با اسلام بلکه چالش شیعه و سنی است. به تعبیری حوزه تمدنی بهگونهای است که نیازی احساس نمیکنید بروید ارسطو، افلاطون و جالینوس بخوانید، بلکه همه محتواها متناسب با زیست اسلامی سامان یافتهاند. بنابراین منازعات درون جهان اسلامی است.
چالش چهارم؛ مواجهه متفاوت با جهان غیراسلامی
این ماجرا در دوره افشاریه و زندیه طی میشود و تا دوره قاجار ادامه پیدا میکند و به ماجرای مواجهه ما با جهان غرب در جریان جنگهای ایران و روس میرسد که در سطح عمومی رخ میدهد. در این مواجهه ما در موضع حضیض هستیم و شکستی که از روسها متحمل شدیم، موجب یک شوک عمومی فراگیر میشود.
چرا شکست ما از روسها آنقدر برای عباس میرزا عجیب است؟ بهخاطر اینکه در حافظه تاریخی عباس میرزا و جامعه ایران چندین سده است که اسلام از جهان کفر شکست نخورده است. این مواجهه را در کنار مواجهه دوره صفویه که دستاوردهای دانشمندان و نمایندگان غربی را میآورند در دربار صفویه و وقعی به آن نمیگذارند قرار دهید. حتی در اوایل دوره قاجار هم مناسبات اینچنین است. با این پیشینه متوجه میشوید حیرتی که عباس میرزا در کلامش دارد، به چه دلیل است.
چالشی که از میدان نظامی به سیاست کشیده شد
این ماجرا در ادامه جنگهای ایران و روس در مشروطه از قلمرو نظامی به قلمرو سیاست کشیده میشود و میبینید اینجا دیگر ابهام مفهومی دارد بیداد میکند. این ابهام مفهومی آنقدر زیاد است که در آغاز مشروطه علما فتوا میدهند هرگونه مخالفت با مشروطه در حکم محاربه با امام زمان(عج) است. مشابه این فتوا چند وقت پیش توسط میرزا شیرازی داده شده که استعمال توتون و تنباکو را در حکم محاربه با امام زمان(عج) میخواند. بعد چه کسی با مشروطه دارد مخالفت میکند؟ شیخ فضل الله نوری. یعنی یک روحانی تراز اول در مقابل فتوای علما قرار میگیرد؛ چرا؟ به این دلیل که میبیند این مشروطه آن مشروطهای نیست که علما میخواهند. یعنی یک لفظ و دو معنای اینقدر متفاوت که به اعدام یک طرف کشیده میشود. حکم اعدام شیخ فضل الله را هم یک روحانی صادر میکند. در تنبیهالامه، مرحوم نایینی همین ابهامها را بهنوعی حل و فصل میکند. مثلاً ایده ترقی و پیشرفت یا مفهوم علم و... مفاهیمی که در تفکر اسلامی در اوج قداست قرار دارند و از این طرف ما به ازایی که غرب دارد مطرح میکند، چیزی است که بعدها یا بعضی متفکران، همان زمان میفهمند آن چیزی نیست که اسلام میخواهد. فاصله بین عباس میرزا و مشروطه را تحلیل کنید؛ یک تمدنی در سطح کلان خود در مواجهه با جهان غیراسلامی حدود سه چهار قرن است که به چالش جدی کشیده نشده، حال ناگهان در معرض چنین چالشی قرار گرفته است. قدری جلوتر که میآییم این مبارزه نظامی به قلمرو مفاهیم و معانی کشیده میشود. در این نقاط، چالشها دیگر چالشهای حق و باطل است. چالشها از جنس مفاهیمی است که به لحاظ لفظی مشابهاند، اما به لحاظ مبنایی و معنایی دو جهان متفاوت را برای شما ترسیم میکنند. یعنی چالش حق و باطل به این معنا چالش توحید و شرک است. در شرک شما چیزی را میپرستید و قوه پرستش انسان فعال است، منتها آن چیزی را که ما «خدا» تعریف میکنیم، نمیپرستند و بت را میپرستند. به این معنا از دوره مشروطه به بعد در سطح فراگیری، مفاهیم چنین خصلتی پیدا کردهاند. کدام آزادی؟ کدام مشروطه؟ کدام عدالت؟ در واقع پیش از اینکه مفهوم مشروطه مطرح شود خواست مردم عدالتخانه بوده است، اما افرادی میروند در سفارت انگلیس و مفهوم مشروطه به تبع ازحکومت سلطنتی مشروطه انگلستان به اینها منتقل و مفهوم مشروطه از منظر غیربومی آن در این دوره فراگیر میشود.
چالش امروزی و منازعه تمدنی حزبالله
در ادامه، رضا خان میگوید من دنبال پیشرفت و احیای این ملت هستم. در دوره پهلوی دوم دیگر اوج این منازعات را میبینید. یعنی پهلوی دوم از سال ۱۳۴۱ که میخواهد انقلاب شاه و مردم را برگزار کند، در سخنرانی قم و کرمان خود میگوید من دنبال پیشرفت ایرانم و این مرتجعین سرخ و سیاه مانع آن هستند. به علما میگوید مرتجعین سیاه. جالب است نخستین کسی که در ایران میخواهد دانشگاه اسلامی تأسیس کند محمدرضا شاه پهلوی است که البته با موضع تند امام(ره) روبهرو میشود.
در این شرایط که البته یک ضلع دیگر هم به نام مارکسیسم انقلابی به آن اضافه شده، انقلاب اسلامی متولد میشود.
مارکسیستها ابهام فوقالعادهای در جامعه ایران ایجاد کردند به این دلیل که تا مدتها بسیاری فکر میکردند چپها غیر از غرباند، چون چپها و بلوک شرق با بلوک غرب مشکل داشتند. خیلی از کسانی که در این دوره جذب اندیشههای چپ شدند به این خاطر بود که ایدئولوژی مبارزاتی را در اندیشه چپ مییافتند و در اندیشه اسلامی، ایدئولوژی مبارزاتی پیدا نمیکردند.
بنابراین فکر میکردند این جریان، دنبال مبارزه با امپریالیسم و سرمایهداری و بنابراین راهی غیر از غرب است. در متن اتفاقات ما، چنین مفاهیمی دارد جابهجا میشود. در این وضعیت، ما در یک مواجهه تمدنی قرار داریم که نیازمند بازتعریف مفاهیم در ذیل نگاه اسلامی هستیم تا بتوانیم مفاهیم را به نحوی که متناسب با جهانبینی اسلامی و کلمه توحید، عدل، امامت و معاد و امثال اینهاست بازخوانی کنیم. این چیزی است که الان با آن مواجه هستیم.
در ماجرای علوم انسانی، در ادبیات و در حوزههای مختلف داریم لمس میکنیم. یکی از آن حوزهها حوزه جمهوریت و انتخابات است. باید توجه کنیم حدود هزار و خردهای سال دستکم از زمان عصر غیبت، در سنت محقق شده اسلامی، مفهومی بهنام جمهوری و رأی دادن نداریم و تمام این آیات و روایاتی که در مورد مشارکت مردم از روایات و مثلاً از بیان حضرت امیر(ع) در مورد رجوع به مردم نقل میشود را قبلاً علما دیدهاند و مردم هم بعضاً میدیده و میخواندهاند، اما همه اینها در ذیل سلطنت تفسیر میشده و منجر به جمهوری اسلامی و رأیگیری نشده است.
اما در نظام جمهوری اسلامی یا از زمان مشروطه و با تأسیس مجلس، بیش از ۴۰ سال است که این مفاهیم را در قالب انتخابات ریاست جمهوری، خبرگان و مجلس و... بازتولید میکنیم. در حالیکه در گذشته سنت اسلامی چنین مفاهیمی محقق نشده و درباره آنها نظریهپردازی صورت نگرفته، اما تا دلتان بخواهد در مورد جمهوری در جهان غیراسلامی مطالب نوشتند. این در واقع سختی کار ماست که در این شرایط بتوانیم مفاهیم را متناسب با نگاه خودمان بازتولید و بازخوانی کنیم. به نظرم آن منازعه تمدنی حزبالله در اینجا باید خود را نشان دهد و بتواند از این وضعیت بیرون بیاید و موفقیتهایش منوط به تعیین تکلیف با این اوضاع پیچیده و دشوار است.
نظر شما